باورم کن... ( پارت ۱۰ )
یونگی: به تو هیچ ربطی نداره حرو*مزاده
یوری: اوپا بریم ولش کن
میاد دستمو میگیره میریم
جیمین: تو که تهش مال منی * خیلی آروم*
رفتیم دم ماشینش
یوری: صورتت....
خون رو صورتشو پاک میکنم
یونگی: دیگه حق نداری پاتو از خونه بزاری بیرون
یوری: چ.....چرا
یونگی: همین که گفتم نمیخوام دفعه بعد تو مردشور خونه ببینمت
یوری: یااا یه خدا نکنه ای بگو خودشو این یه نقشه بود تورو بتونم خبر کنم
یونگی: دیگه اینکارو نکن
یوری: باشه
میریم خونه
یونگی: راستی از دستم عصبانی نشی فقط رفیقتو دزدیدم
یوری: چیییییی*داد* تو غلط کردی... کجاست؟
منو میبره سمت اتاقی که هانا هستی
یوری: درشو باز کن
با هم میریم داخل
《 ویو هانا 》
با سردرد بیدار شدم دیدم یه اتاق دیگم با تعجب به دور و برم نگاه میکردم که صدای داد اومد، فک کنم یوری بود
یهو در باز شد و یونگی و یوری ظاهر شدن
هانا: یوری؟ *تعجب*
یوری: ه...هانا
میاد بغلم میکنه
یوری: این داداش الدنگ من کاری باهات نکرد که بخدا منم همین الان فهمیدم اوردتت اینجا
هانا: نه خوبم
با عصبانیت به یونگی نگاه میکنم
نگام میخوره به دست باندپیچی شده یوری
هانا: دستت چیشده * نگران *
یوری: این هیچی
یونگی: دروغ میگه*تعریف*
هانا: بعد بگو نههههه عاشقم شدهههههه * عصبی *
هانا: تو هم بگو من به رفیقم اعتماد دارمممم * عصبی، رو به یونگی*
آروم اشک میریزه
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
یوری: اوپا بریم ولش کن
میاد دستمو میگیره میریم
جیمین: تو که تهش مال منی * خیلی آروم*
رفتیم دم ماشینش
یوری: صورتت....
خون رو صورتشو پاک میکنم
یونگی: دیگه حق نداری پاتو از خونه بزاری بیرون
یوری: چ.....چرا
یونگی: همین که گفتم نمیخوام دفعه بعد تو مردشور خونه ببینمت
یوری: یااا یه خدا نکنه ای بگو خودشو این یه نقشه بود تورو بتونم خبر کنم
یونگی: دیگه اینکارو نکن
یوری: باشه
میریم خونه
یونگی: راستی از دستم عصبانی نشی فقط رفیقتو دزدیدم
یوری: چیییییی*داد* تو غلط کردی... کجاست؟
منو میبره سمت اتاقی که هانا هستی
یوری: درشو باز کن
با هم میریم داخل
《 ویو هانا 》
با سردرد بیدار شدم دیدم یه اتاق دیگم با تعجب به دور و برم نگاه میکردم که صدای داد اومد، فک کنم یوری بود
یهو در باز شد و یونگی و یوری ظاهر شدن
هانا: یوری؟ *تعجب*
یوری: ه...هانا
میاد بغلم میکنه
یوری: این داداش الدنگ من کاری باهات نکرد که بخدا منم همین الان فهمیدم اوردتت اینجا
هانا: نه خوبم
با عصبانیت به یونگی نگاه میکنم
نگام میخوره به دست باندپیچی شده یوری
هانا: دستت چیشده * نگران *
یوری: این هیچی
یونگی: دروغ میگه*تعریف*
هانا: بعد بگو نههههه عاشقم شدهههههه * عصبی *
هانا: تو هم بگو من به رفیقم اعتماد دارمممم * عصبی، رو به یونگی*
آروم اشک میریزه
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
- ۹.۲k
- ۰۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط